• وبلاگ : پايگاه اطلاع رساني مباشر
  • يادداشت : شهيد: فريدون محمدي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حاج احمداحمديان 

    خاطره اي از زبان همرزم شهيد محمدي

    حاج احمد احمديان:
    خوشحالم بعد از مدتها يادشهيد فريدون محمدي برايم زنده شد اگرچه او هميشه دوست داشت گمنام بماند وکسي از سوابقش اطلاعي پيدانکند . ميخواست کارهاش فقط براي خدا باشد.
    هميشه بيشتر اوقاتش را با شهيد شاهمرادي ميگذراند و به او علاقه وافري داشت شهيد فريدون محمدي فرمانده اي دلير و شجاع بود سعي ميکرد با مطالعه در جلسات صحبت نمايد و در بالا بردن روحيه رزمندگان نقش مهمي ايفا ميکرد .به ياد دارم در خط پدافندي دشمن آرايش نظامي جديدي را مقابل ما آراسته بود و صبح که براي شناسايي بالاي خط رفتيم مشاهده کرديم تانکهاي خود را مقابل ما به حرکت درآورده تاچشم کار ميکرد تانک بودبا صداهاي هور ...هور....هور....هور..فضا پردود شده بود .با هم صحبت کرديم قرار شد به بچه ها روحيه بديم . قرار شد هردو فرم سپاه بپوشيم و به نيروها آماده باش بدهيم وقتي نيروها ما دونفر را اينطور ديدند مثل شير در سنگرها جان پناه گرفتند تانکها بصورت مانوري در حرکت بودند ولي حمله نميکردند فريدون گفت آنها حمله نميکنند گفتم چرا گفت آنها نيرو ندارند وميخواهند مانور بدهند که ما فکر کنيم آنها خيلي نيرو دارند و روحيه ما را ضعيف کنند بعد گفت با بي سيم به حسين رضايي که فرمانده گردان امام حسين (ع) از تيپ قمر بني هاشم بود خبر بده من به سنگر فرماندهي رفتم تا خبر بدم ......فضا با غرش تانکها به تلاطم افتاده بود قلب بچه ها ميزد همه داخل سنگرها موضع گرفته بودند مدتي نگذشت که همه تانکها عقب نشيني کردند
    وقتي آمديم به سنگر ديدم هنوز فريدون آهسته ذکر تسبيح بر لب داره...وداره دعا ميخونه...