روحانی شهید سید یونس حسینی آغوزینی(شهید انقلاب اسلامی)
شهید سید یونس حسینی آغوزبنی در سال 1311 در روستای آغوزبن از توابع شهرستان رودبار در خانواده ای کشاورز و متدین چشم به جهان گشود. پدرش میر محمد علی کشاورز بود و مادرش خانه دار. زمانیکه سید یونس نوجوانی 12 ساله بود در مکتب خانه روستای آغوزبن زیر نظر میرزا بلال طالقانی به فرا گرفتن قرآن کریم پرداخت، از آنجائیکه دارای هوش و استعداد سرشار بود، در فراگرفتن این کتاب الهی به سرعت پیشرفت نمود، در ماه مبارک رمضان و ایام محرم روحانی ای به نام سید رحمان حسینی قزوینی که در این روستا منبر می رفتند متوجه استعداد سرشار ایشان شده و از پدرش جناب میر محمدعلی خواستند که وی را همراه خود جهت ادامه تحصیل به قزوین ببرند. لذا با کمک مردم روستا و جناب سید رحمان قزوینی، سید یونس را به قزوین بردند و در یکی از حوزه های قزوین به مدت دو سال، تحصیل علوم دینی کرد که در این مدت پیشرفت بسیار چشمگیری داشت. سید در زمان تحصیل در قزوین با یکی از طلبه های اهل روستای کلیشم رودبار به نام مرحوم جناب ضیاء باقری که هم حجره بودند، بعد باتفاق ایشان به مشهد مقدس عزیمت کرده و در حوزه های علمیه مشهد حدود دو سال از محضر اساتید آن حوزه ها استفاده کردند. در دوران تحصیل در مشهد مقدس فعالیت سیاسی ایشان علیه نظام شاه شروع شد و به علت فعالیت زیاد توسط ساواک دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفتند. شدت شکنجه به اندازه ای بود که ایشان حتی از نوشتن نیز برای مدتی محروم شدند. وقتیکه جهت مداوا به پزشک معالج مراجعه می کند، پزشک معالج خطاب به ایشان گفت: شما به حکومت چه کار دارید؟ شهید در پاسخ گفتند: که قرآن به ما دستور می دهد با ظلم و ستم مبارزه کنیم. بعد از اینکه سید بهبودی نسبی پیدا کرد دوباره به وسیله ساواک مدت سه ماه به منطقه چابهار تبعید شد. سید بعد از اینکه از تبعیدگاه به محل تولد سکونت خود مراجعت نمود، بعد از مدت کوتاهی تصمیم عزیمت به قم جهت ادامه تحصیل در مدرسه فیضیه را گرفتند. در این زمان خانواده شهید با رفتن ایشان به قم مخالت کردند، مادر سید به هنگام عزیمت ایشان به قم خطاب به او گفت: شما را می کشند و مردم ما را سرزنش می کنند. سید در پاسخ مادرش گفت: هر کس بعد از شهادت من شما را سرزنش کرد شما مقاومت کنید و خدا را شکر کنید که چنین فرزندی داشتید تا تقدیم جامعه و مملکت اسلامی خود کنید. بعد از عزیمت به قم حدود هفت سال در مدرسه فیضیه زیر نظر اساتید بزرگی همچون امام خمینی(ره) به کسب تحصیل علوم دینی پرداخت. سید با توجه به روشنگری ها و افشاگری های حضرت امام (ره) فعالانه به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی برخاست و در همین رابطه چندین بار توسط ساواک دستگیر، زندانی و شکنجه شد.شهید سید یونس در زمان تحصیل در حوزه علمیه قم با جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا قدس امام جمعه کلاچای آشنا و هم حجره شدند که در این دوران نزدیک ترین فرد به سید یونس بودند. سید یونس از شاگردان برجسته حضرت امام بود. ضمن اینکه درس می خواند در زمینه شعر و دعا و روایات نیز کار می کرد و به حفظ آیات قرآن کریم می پرداخت. با این تفاسیر سراغ سید حسن حسینی یکی از آشنایان و بستگان شهید و در ادامه نزد سید امجد حسینی برادر این شهید بزرگوار رفتیم که در ادامه مرور می کنیم. در ادامه سید امجد حسینی برادر شهید سید یونس حسینی اینگونه گفت: خانواده ما دارای سه فرزند پسر و یک فرزند دختر بود. شهید سید یونس از نظر شجاعت و عبادت در بین هم سن و سال های خود بسیار پیش بود. شهید از کودکی به قرائت قرآن علاقه زیادی داشت و توانست با کمک روحانی بنام سید رحمان حسینی قزوینی که در ماه رمضان به منبر می رفت در زمینه قرائت قرآن و نوحه سرایی پیشرفت کند. همین امر موجب شد که آقا سید رحمان سید یونس را تشویق نماید تا به حوزه علمیه رفته و درس طلبگی بخواند. سید یونس ابتدا به حوزه علمیه قزوین رفت و پس از مدتی به حوزه علمیه قم عزیمت نمود. پس از آن به حوزه علمیه مشهد رفت و سپس به حوزه علمیه قم بازگشت و بازگشت ایشان مصادف شد با سال 1342 و مسائل مربوط به آن، که باعث گردید ایشان توسط نیروهای رژیم پهلوی دچار جراحات بسیار شدیدی شوند و پس از یک روز به درجه رفیع شهادت رسیده و اولین شهید انقلاب اسلامی نام گیرند. شهید سید یونس حدود 7 سال در مدرسه فیضیه قم زیر نظر استادان بزرگی چون حضرت امام خمینی (ره) به کسب مراتب معنوی و تحصیل علوم دینی پرداخت و چندین بار توسط ساواک دستگیر، زندانی و شکنجه شد.روز جمعه دومین روز از فروردین 1342، به مناسبت سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق (صلواتاللهعلیه) مجلس ذکری در محوطه? مدرسه فیضیه قم برگزار شد. این مجلس، بهطور ناگهانی با حمله چند دهها نفر که با چوب و دسته کلنگ مسلح بودند، مورد هجوم قرار گرفت و طلاب و روحانیون حاضر در جلسه، به شکلی بیرحمانه و بیسابقه مورد ضرب و شتم قرارگرفته و تعدادی از آنان از بالکنهای مدرسه به زیر افکنده شده و تمامی حجرههای مدرسه فیضیه، زیرورو شده و اموال شخصی طلاب نابود شد. هیچکس تعداد دقیق شهدای این روز را نمیداند اما نام «سید یونس رودباری» بهعنوان طلبهای که براثر هجوم چماق دارانِ رژیم پهلوی، به شهادت رسید، توسط تمامی شاهدانِ آن جنایت، در تاریخ ثبت شد و با این حادثه و خونهای بهناحق ریخته در آن، عمیقترین چالش میان رژیم پهلوی و تودههای مسلمان مردم ایران خلق شد. چالشی که کمتر از صد روز بعد، با برپایی بزرگترین تظاهراتِ ضد سلطنت تا آن زمان در 15 خرداد 1342، به اوج خود رسید و فصل جدیدی را در ادوار حیات امت اسلام گشود. پس از جریان مجروح شدن سید یونس فردی بنام حاج آقا قدس که از دوستان سید یونس بود با کمک چند نفر دیگر سید را از قم به رودبار آوردند.جراحات سید آنقدر زیاد بود که تلاش پزشک برای درمان ایشان به نتیجه نرسید وسید یونس حدود یک روز بعد در روستای آغوزبن به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پس از شهادت ، خانواده ما به دیدار امام خمینی (ره) رفتند. امام چون پدرم را در حال گریه دیدند به او فرمودند (این گریه مال شما نیست! این گریه برای من است که بهترین عزیزم را از دست دادم! من، سید یونس رودباری را از فرزندانم بیشتر دوست داشتم) و یقینا این جملات امام (ره) از یادمان نخواهد رفت.روحش شاد باد. ( برگرفته از وب سایت شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان گیلان و سایت تبیان)
-
|