سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایگاه اطلاع رسانی مباشر
باروری دانش، تصور و فهم است . [امام علی علیه السلام]
 
 

منطق شهید و شهادت طلبی (2)

    تصمیم بر آن بود که درقسمت دوم این مقاله به بعد دوم سوال پرداخته شود.اما گویا نمی توان بسادگی از منطق شهیدان عبور کرد.در محفل انس با شهدا در محضر شهیدی زنده ، برادر چترایی جانباز هفتاد درصد که نفس کشیدنش با سختی و رنج تمام است ،بدنش کاملا شیمیایی و مشکل قلب و کلیه دارد پای چپش بی حرکت است و مشکلات جسمی دیگر.ماندنش در دنیای خاکی خود معجزه ای است. شهیدی است که چند روزی فرصت برای ما خاکیان است تا سخنان شهیدان را از زبان رفیق آسمانی شان مستمع باشیم. اینچنین لب به سخن گشود: «اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.» دوستان صلوات که می فرستیم قطعا به حضرت می رسد و همین الان هم می رسد.پس با توجه و با خلوص صلوات بفرستیم. سعی کنیم در مسیر بمانیم و قدم در قدم شهیدان بگذاریم.

18 شهریور سال 64 عملیات قادر بود.عملیات به بن بست رسیده بود. بچه های این عملیات بسیار مظلوم بودند.برخی مسئولان خواهان پایان جنگ بودند.تدارکات و امکانات نبود.عملیات انتقال نیروها در شرایط گرمای 50 درجه بسیار سخت بود.اما فرمانده مقاوم عملیات شهید احمد کاظمی تا آخر مقاومت نمود و انتقال نیروها به منطقه ی غرب که منطقه ای کوهستانی بود صورت گرفت.مراحل بعدی جنگ در فصل زمستان بود. اغلب نیروها کم سن و دانش آموزبا قوای جسمی کم بودند. امکانات غذایی بسیار کم بود. برف سنگین در ارتفاعات به چندین متر می رسید.مردم شهرها در زیر بمباران و در اوج تنگی و نبود امکانات جبهه را تنها نگذاشته و کمک می کردند.حضرت امام ره فرموده بود: اگر من تنها باچند نفر بمانیم اسلحه بدست می گیرم و می روم برای جنگ. شبها از شدت سرما کسی خواب نداشت.تمام این عملیات ، سختی بود و رنج. بیاد دارم که شبی با چهار پتو خوابیدم اما از شدت سرما خواب به چشمم نیامد. آن شب برای مظلومیت این بچه ها گریه کردم.پیاده روی های مکررو سپس عملیات با حداقل امکانات در برابر دشمنی کاملا مجهز در آن ارتفاعات یخبندان.بیاد دارم که نزدیک به 36 ساعت پیاده روی کردیم. تردید داشتم که این بچه ها در این شرایط وارد عمل شده و عملیات را انجام دهند.شهید احمد کاظمی شبی را تاصبح پای بی سیم بود و نیرو و کمک می خواست و گریه می کرد.مدام سفارشمان می کرد به توکل و صبر تا رسیدن تجهیزات. احدی حاضر نبود به عقب برگردد. همه ی بچه ها در آن شرایط فقط در فکر انجام وظیفه بودندو تا انتهای عملیات مقاومت کردند.حتی یک گلوله هم باقی نمانده بود.اکثر بچه های گردان شهید و یا زخمی شده بودند.این جمله را از همین بچه ها شنیدم و بیادگار ماند که : ما تا آخرین گلوله جنگیدیم. ما را حلال کنید ما تا آخرین لحظه جنگیدیم. این سخن یکی از شهدای عملیات قادر است. زخمی ها ماندند تا شهید شدند. جسدهایشان در همان جا ماند تا سالها بعد توسط گروه تفحص پیدا شدند.خود من از زخمی ها بودم. در میان اجساد شهدا, سربازان عراقی یک به یک شهدا را وارسی می کردند. افسر عراقی دست بر گردنم نهاد و فهمید که زنده ام و اسیر شدم.سوار ماشین شدیم به شهری بنام سید مصطفی وارد شدیم که مردم آنجا را به زور آورده بودند تا به سر و صورت اسرا گوجه ی گندیده و ... بیندازند. بچه هایی با آن وضع یخ زده و زخمی با آن شرایط گرسنگی و حال آغاز اسارت. 

اما دوستان حرف شهدا امروز چیست؟

انسان امروز با دیروز تفاوتی نکرده ، بلکه تفاوت ما با شهدا در باور و یقین است. شهدا باور کرده بودند که اگر خالصانه برای خدا برخاستند و حرکت کردند و اگر با خدا معامله کردند خدا هست.شهدا به غیر خدا توجه و چشم داشت نداشتند. شهدا " دقیق" بودند. در انتخاب دوست و همنشین ، در مقاومت و ایستادگی و صبر در عمل ؛ در نتیجه در عمل هم شیرمرد دبودند. بی نشاطی در شهدا معنا نداشت.به این خاطر که دلهایشان زنده شده بود با حضور خدا. شهدا اهل فکر و سپس عمل بودند.جبهه فقط محل نزول ملائکه نبود. شیطان هم بود و شهدا در نهایت سختی ها هم با نفس مبارزه کرده و ایستادند و هم با دشمن متجاوز.

 حرف آخر این شهید زنده این بود:اگر واقعا می خواهیم به شهدا برسیم ، باید برای آن سختی ها ریاضت بکشیم. شهدا آسایش طلب و راحت طلب و تنبل نبودند.


موسی مباشری ::: شنبه 90/11/8::: ساعت 4:17 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 24
بازدید کل : 185076
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره خودم ::.
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
پایگاه اطلاع رسانی مباشر
.:: لینک دوستان ::.
.:: لوگوی دوستان::.

.:: آرشیو شده ها ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
مرکز نشر فرهنگ شهادت
مرکز نشر فرهنگ شهادت شیراز
مرکز نشر فرهنگ شهادت